این چند روز اخیر یه جمع4 نفره باحال داشتیم من و غزل و کیمیا و خواهرم هرکدوم مشکلات مختص خودمونو داشتیم اما یاد گرفته بودیم ک با وجود رنج ها بخندیم لذت ببریم برقصیم و سرخوش باشیم صب تا شب شب تا صب صدای قهقهه هامون خونه رو پر کرده بود قسمت سختش وداع مونه امشب کیمیا رف کرمانشاه فرداظهر زهرا میره همدان و چندروز دیگه غزل میره تهران و من میمونم و حوضم سعی میکنیم موقع وداع جلوی هم اشک نریزیم ک سخت تر نشه بهم قول دادیم باز همو ببینیم خدایم! خدای آرام! میشه دوباره

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها